چرا میای وبلاگم؟

ساخت وبلاگ
جاتون خالی عصر یه باغ دعوت بودیم ...تا مرز خفگی خوردیم :D درختاش زیاد نبود شاید از هر میوه چهار پنج تا درخت بود ولی پربار ...با گوشی سخت بود اپلود کردن ... همین یکی رو فعلا اپلود کردم ...متی که انقدر خورد دیگه دراز کشید زمین :| ابلیمو هم نبود بریزیم تو گلوش :)) سر شب هم بهش گفتم بیا با پا برو رو کمرم ...قولنج داشتم ...یجور ناجوری رفت رو کمرم که فک میکنم رگ ب رگ شده ...یه ساعتی هست رو زمین دراز کشیدم :( از ترسش غیب شده نمیدونم کجاست :| کامنتای پست قبلم تایید میکنم ...یه کم کمرم خوب شه ...فکر کنم باید کمرم رو ببرم ارتودنسی :D  چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 142 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 13:28

بالاخره دای'>دای دای شدمممممممممممممممم :)) اونم دختر ... خیلی هیجان دارم ..خیلی خوشالم ...چند وقتی بود که فهمیده بودم شیده حامله ست ولی خب به دلایلی فعلا قطعی نشده بود ... یه سری مسائل زنونه که من نمیدونم چین :D همچین پسر چشم و گوش بسته ای هستم :| خداروشکر از نظر پزشکی دیگه مشکلی نیست ولی تحت مراقبت پزشکی باید باشه ... قوربون اون نی نی بشم که امکان داشت دکتر مجبور بشه سقطش کنه :( باورم نمیشه شیده مامان شده :D خیلی هیجانیم ...اخی الان چقدیه :D گاز و بوس بش :)) دخترررره :) مطمئن بودم دختر میشه ...ولی سالم باشه دیگه ...همه بچه ها سالم دنیا بیان عشق داییش هم همینطور ...چند ماااااه مونده ...‌‌‌خییییلی دای دای شدم رفت :D چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 138 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 13:28

ی خاطره از بچگیم بگم :D تقریبا ۶ سالم بود ...زن عموم هم دخترش رو حامله بود ...نمیدونم چند ماهش بود ولی بچه ش هی لگد میزد ... خلاصه تو جمع داشتن به شکمش دست میزدن ... منم با تعجب نگاه میکردم :| واسم قابل قبول نبود که یه چیزی توی شکم زن عموم هست که داره انقد تکون میخوره :))حالا جالبیش این بود که به ما بچه ها هم میگفتن زن عمو اینا قراره یه بچه ازبیمارستان بگیرن بیارن :| یادمه انقد با تعجب اون صحنه رو نگاه میکردم که عمم دستم رو گرفت گذاشت رو شکمش و لگد زن بچه همان و جیغ کشیدن من همان :)) هی میگفتم این چیه این چیه :)) اونا هم خنده :D هنوز هم برام قابل قبول نیست یه ادم تو شکم یه ادم باشه ...یه جورایی شگفت انگیزه :) ولی برام بهترین لحظه مادر و فرزندش اون زمانیه که شیر میخوره ... حالا خودم تو بچگی چند روز بیشتر شیر مادر نخوردم :| دوس نداشتم ..ولی نمیدونم چرا اون صحنه رو دوست دارم :D  چرا میای وبلاگم؟...
ما را در سایت چرا میای وبلاگم؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : walevorstboy بازدید : 130 تاريخ : چهارشنبه 22 تير 1401 ساعت: 13:28